مریم شیعه | شهرآرانیوز؛ ماهها و هفتههای آخر را در پاریس به امید دیدار دوباره پشت سرمیگذارد. هروقت فشار کار و درس، روی شانههایش سنگینی میکند برای چند لحظه هم که شده چشمانش را میبندد و خودش را در خیابانهایی که دوست دارد تصور میکند.
در پاتوقهای همیشگیاش. گاهی در خیال توی حیاط خانه پرسه میزند، با پدر و مادرش حرف میزند و دوباره آدمهایی را که دوستشان دارد در آغوش میگیرد و بعد نفس عمیقی میکشد، به امید آن روز که هوای ایران را تنفس کند. از دفاع رساله دکتری تا بازگشتش به مشهد، چندان زمان زیادی نمیبرد. وقتی عباس از پلههای هواپیما پایین میآید، قلبش آرام و قرار ندارد.
مسیر پلههای هواپیما تا خانه را قدم نمیزند، پرواز میکند. درهای تازه زندگی، یکییکی باز میشود و نور به روزهایش میتاباند. بعد از سالهای دراز تحصیل در اروپا و امریکا و سفرهای جورواجور، بازگشت به مشهد، بازگشت به پناهگاه امن است. در تبوتاب نخستین روزهای انقلاب، راه خود را برای خدمت به نهادهای فرهنگی و اجتماعی پیدا میکند. شروع به ساماندادن کمیته امداد و بنیاد شهید در مشهد میکند و به آرزوی سالهای دور و درازش که خدمت به شهر بود، میرسد.
بعدها نامش به آستانقدس رضوی گره میخورد. پیشتر دلش را به این آستان گره زده بود. علاقهاش به کارهای فرهنگی، او را به سمت سرپرستی کتابخانه آستانقدس میرساند و هر روز با عشق، کتابهای نفیس را گردآوری میکند و در گنجینه حرم، از آنها حفاظت میکند. آینده کشور را لابهلای صفحات همین کتابها میبیند. خودش وقفکننده کتاب است و درباره وقف کتاب زیاد میگوید و مینویسد. عباس باور دارد که علم در پناه آستان امام مهربانیها، برکت پیدا میکند و این، همه چیزی است که از این منصب میخواهد. سالهای درازی به گردآوری آثار فاخر تاریخی و دینی میپردازد و ارزشمندترینها را جمعآوری میکند.
این جمعآوری، موفقیت بزرگی است، اما هنوز راه درازی پیش رو میبیند. وقتی در یکی از جلسات آستانقدس، حرف چاپ و نشر کتاب را پیش میکشد، با او مخالفت میشود، اما وقتی اطمینان و انگیزه عباس سعیدی را میبینند، به هدف او برای پیوند میان ایمان و علم، احترام میگذارند. سعیدی نخستین مؤسسه چاپ و انتشارات آستانقدس را بنیان میگذارد.
عباس سعیدی متولد و بزرگشده کوچهپسکوچههای مشهد است. مسیرش از همین کوچهها شروع میشود و تا خیابانهای تهران و بعد هم امریکا و اروپا کشیده میشود. با این همه ریشه در همین خاک دارد. دوره کارشناسی را در دانشگاه تهران پشت سرمیگذارد. برای دوره کارشناسی ارشد راهی امریکا میشود و برای دکترا هم سر از سوربن فرانسه درمیآورد.
از نوجوانی علاقه زیادی به جغرافیا دارد و در نهایت هم به یک جغرافیدان سرشناس تبدیل میشود. چشمان تیزبین و ذهن پرسشگری دارد. نقشهها و مرزها را در پس نگاه به انسان بالا و پایین میکند. در رساله دکتریاش به صنعت قند و کشاورزی خراسان میپردازد و در آن سوی مرزها هم، دغدغه شهر و خاکش را دارد.
سعیدی قاطع و آرام است و وقتی برای تدریس راهی دانشگاه فردوسی میشود، خیلی زود در دانشکده ادبیات و علومانسانی به محبوبیت میرسد و کلاسهای درسش مملو از دانشجویانی میشود که درست مثل خود او، دغدغهمندند. در کلاسهایش درس زندگی میدهد، درس توسعه، حرکت و وطندوستی. کمی بعد هم به ریاست این دانشکده منصوب میشود. عباس سعیدی نه فقط در اتمسفر آکادمیک، بلکه در عرصه مشهد نیز شناخته میشود و برای انجام کارهای فرهنگی و اجتماعی، سراغش را میگیرند.
از نخستین سالهای جوانی، کتابهای درسی تاریخ و جغرافیا تألیف کرد و آثارش چندین نسل را با جهان آشتی داد. «دکتر عباس سعیدی رضوانی» کتابها و مقالات بسیاری نوشت و در آنها، از شهرهای بزرگ و کشورهای پیشرفتهای نظیر ژاپن گرفته تا شهرهای استراتژیک و مهم خراسان، مانند سرخس را به تصویر کشید. او نگاه متفاوتی به مفاهیم سرزمین، طبیعت و اجتماع داشت. سالها تأکیدش بر اهمیت دانش بومی بود و برای توسعه جغرافیا، از هیچ تلاشی دریغ نکرد.
او سفرهای زیادی به شرق و غرب داشت. از قارههای زیادی دیدن کرد و سرانجام، روزی رسید که سفرش به پایان آمد. ۳۰مرداد ۱۳۷۱، مشهد مردی را از دست داد که سالها به آن خدمت کرد. پیکرش در صحن آزادی حرم مطهر به خاک سپرده شد، جایی در جوار امامی که همه عمر همسایهاش بود.
برای او خدمت به امام رضا (ع)، نوعی زیست بود که بر روی تمام زندگیاش سایه انداخت. آثار او همچنان در کتابخانههاست، نامش در میان استادان و خدمتگزاران آستان قدس زنده است و یادش در ذهن کسانی که با او زیستهاند باقی ماندهاست. دکتر سعیدی رضوانی، دانش را از غربت، زیر سایه امامرضا (ع) پروراند و هر آنچه آموخت را وقف امام و مردمش کرد.